در این کارگاه، فولاد خام برایم میآورند و باید از آن شمشیر بسازم. میدانی چه طور این کار را میکنم؟ اول تکهی فولاد را به اندازهی جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود. بعد با بیرحمی، سنگینترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم، تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که میخواهم. بعد آن را در تشت آب سرد فرو میکنم، و تمام این کارگاه را بخار آب میگیرد، فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج میبرد. باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم. یک بار کافی نیست. آهنگر مدتی سکوت کرد و سپس ادامه داد: گاهی فولادی که به دستم میرسد، نمیتواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سر، تمامش را ترک میاندازد. میدانم که این فولاد، هرگز تیغهی شمشیر مناسبی در نخواهد آمد. آنوقت است که آنرا به میان انبوه زبالههای کارگاه میاندازم. باز مکث کرد و بعد ادامه داد: میدانم که در آتش رنج فرو میروم. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفتهام، و گاهی به شدت احساس سرما میکنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج میبرد. اما تنها دعایی که به درگاه خداوند دارم این است : «خدای من، از آنچه برای من خواسته ای صرفنظر نکن تا شکلی را که میخواهی ، به خود بگیرم. به هر روشی که میپسندی ادامه بده ؛ هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز، هرگز مرا به کوه زبالههای فولادهای بی فایده پرتاب نکن»
پاکیزه اى که رساننده دنیا و آخرت باشد ریزان ریزان گوارا دلچسب بدون رنج و بدون
منّت از هیچ یک از خلق خود جز فراخى از فضل وسیعت زیرا تو گفتى خدا را از فضلش
درخواست کنید پس من از فضل تو درخواست کنم و از عطایت درخواست کنم و از
دست پُرت خواستارم
اگر واقعاً میخواهید استعدادتان را کشف کنید و درعین حال یک نفر را در زندگیتان بهتر بشناسید این کار را انجام دهید: کنار هم بنشینید و از طرف تان بخواهید از شما بپرسد که «تو کی هستی؟». آن وقت شروع کنید به مدت 10 دقیقه با پاسخهای یک کلمه ای جواب او را بدهید، مثلا: «یک شنونده، یک کمدین، انرژی و …». بعد نوبت به فرد مقابل میرسد. وقتی هر دو شما اینکار را انجام دادید، به همدیگر بگویید که چه شنیدهاید.